ایجاد کراهت و رمیدگی و اشمئزاز کردن: زنان و مخنثان را برگمارند تا از معشوق او حکایتهاء زشت ناپسندیده که مردم را از آن ننگ آید و نفرت آرد می گویند تا دل او سرد شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
ایجاد کراهت و رمیدگی و اشمئزاز کردن: زنان و مخنثان را برگمارند تا از معشوق او حکایتهاء زشت ناپسندیده که مردم را از آن ننگ آید و نفرت آرد می گویند تا دل او سرد شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
جنگیدن. جنگ کردن. نبرد کردن. رجوع به نبرد و نبرد کردن شود، حریف گشتن. داخل شدن (در مسابقه و پیکار) : نهادیم بر جای شطرنج نرد کنون تا به بازی که آرد نبرد. فردوسی. رجوع به نبرد کردن شود
جنگیدن. جنگ کردن. نبرد کردن. رجوع به نبرد و نبرد کردن شود، حریف گشتن. داخل شدن (در مسابقه و پیکار) : نهادیم بر جای شطرنج نرد کنون تا به بازی که آرد نبرد. فردوسی. رجوع به نبرد کردن شود
هجوم آوردن و ناگاه بر سر چیزی فرودآمدن. (از آنندراج) : امیر نصر به نفس خویش به سیستان شد و از غور نفیر آوردند و مشایخ سیستان آنجا شدند و سلطان محمود به نفس خویش آنجا شد و... حربی صعب کردند. (تاریخ سیستان). گر آن فتنه آرد به این سو نفیر شود ملک تاراج و مردم اسیر. هاتفی (از آنندراج)
هجوم آوردن و ناگاه بر سر چیزی فرودآمدن. (از آنندراج) : امیر نصر به نفس خویش به سیستان شد و از غور نفیر آوردند و مشایخ سیستان آنجا شدند و سلطان محمود به نفس خویش آنجا شد و... حربی صعب کردند. (تاریخ سیستان). گر آن فتنه آرد به این سو نفیر شود ملک تاراج و مردم اسیر. هاتفی (از آنندراج)
اقامت کردن. ساکن شدن. مقیم گشتن: یکی دیر خارا به دست آورم در آن دیر تنها نشست آورم. نظامی. مگر خوابگاهی به دست آورم که جاوید در وی نشست آورم. نظامی. ، ماندن. توقف کردن: چون به از این مایه به دست آوری به بود اینجا که نشست آوری. نظامی. ، داخل شدن. راه یافتن. جای گرفتن: چو در بزم شاهی نشست آوری به ار یار خندان به دست آوری. نظامی. به قدس آوریدم چو آدم نشست زدم نیز در حلقۀ کعبه دست. نظامی. ، جلوس کردن. برشدن. برآمدن بر تخت: همه ملک ایران به دست آورد به تخت کیان بر نشست آورد. نظامی
اقامت کردن. ساکن شدن. مقیم گشتن: یکی دیر خارا به دست آورم در آن دیر تنها نشست آورم. نظامی. مگر خوابگاهی به دست آورم که جاوید در وی نشست آورم. نظامی. ، ماندن. توقف کردن: چون به از این مایه به دست آوری به بود اینجا که نشست آوری. نظامی. ، داخل شدن. راه یافتن. جای گرفتن: چو در بزم شاهی نشست آوری به ار یار خندان به دست آوری. نظامی. به قدس آوریدم چو آدم نشست زدم نیز در حلقۀ کعبه دست. نظامی. ، جلوس کردن. برشدن. برآمدن بر تخت: همه ملک ایران به دست آورد به تخت کیان بر نشست آورد. نظامی