جدول جو
جدول جو

معنی نفرت آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

نفرت آوردن(عَ / عِ گِ رِ تَ)
ایجاد کراهت و رمیدگی و اشمئزاز کردن: زنان و مخنثان را برگمارند تا از معشوق او حکایتهاء زشت ناپسندیده که مردم را از آن ننگ آید و نفرت آرد می گویند تا دل او سرد شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا آوردن
تصویر فرا آوردن
حاصل کردن، ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو آوردن
تصویر فرو آوردن
فرود آوردن، پایین آوردن، منزل دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیرت آوردن
تصویر غیرت آوردن
حسادت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ دَ)
جنگیدن. جنگ کردن. نبرد کردن. رجوع به نبرد و نبرد کردن شود، حریف گشتن. داخل شدن (در مسابقه و پیکار) :
نهادیم بر جای شطرنج نرد
کنون تا به بازی که آرد نبرد.
فردوسی.
رجوع به نبرد کردن شود
لغت نامه دهخدا
(غُ اَ دَ)
هجوم آوردن و ناگاه بر سر چیزی فرودآمدن. (از آنندراج) : امیر نصر به نفس خویش به سیستان شد و از غور نفیر آوردند و مشایخ سیستان آنجا شدند و سلطان محمود به نفس خویش آنجا شد و... حربی صعب کردند. (تاریخ سیستان).
گر آن فتنه آرد به این سو نفیر
شود ملک تاراج و مردم اسیر.
هاتفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ / مِ خوا / خا دَ)
نرم کردن. چیز سفت و سخت یا خشکیده را نرم و تر و تازه کردن:
به هنگام نان شیر گرم آوری
بدان شیر این چرم نرم آوری.
فردوسی.
رجوع به نرم به معنی املس شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ دَ)
اقامت کردن. ساکن شدن. مقیم گشتن:
یکی دیر خارا به دست آورم
در آن دیر تنها نشست آورم.
نظامی.
مگر خوابگاهی به دست آورم
که جاوید در وی نشست آورم.
نظامی.
، ماندن. توقف کردن:
چون به از این مایه به دست آوری
به بود اینجا که نشست آوری.
نظامی.
، داخل شدن. راه یافتن. جای گرفتن:
چو در بزم شاهی نشست آوری
به ار یار خندان به دست آوری.
نظامی.
به قدس آوریدم چو آدم نشست
زدم نیز در حلقۀ کعبه دست.
نظامی.
، جلوس کردن. برشدن. برآمدن بر تخت:
همه ملک ایران به دست آورد
به تخت کیان بر نشست آورد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
حسرت خوردن. حسرت کشیدن:
بر گذشته حسرت آوردن خطاست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ گَ رِ تَ)
رشک بردن و جنبیدن و به مخالفت برخاستن:
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پربلا کند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
دو رویی کردن: آنها که بخدمتش نفاق آوردند سرمایه عمر خویش طاق آوردند. (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 47)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
اغرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیرت آوردن
تصویر غیرت آوردن
رشک بردن رشک بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفرت کردن
تصویر نفرت کردن
شمانیدن بیزاری جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو آوردن
تصویر فرو آوردن
پایین آوردن فرود آوردن نزول دادن، بمنزل کسی وارد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا آوردن
تصویر فرا آوردن
حاصل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو آوردن
تصویر فرو آوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
پایین آوردن، به منزل کسی وارد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا آوردن
تصویر فرا آوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
به دست آوردن، ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیرت آوردن
تصویر غیرت آوردن
((~. وَ دَ))
حسد بردن، غبطه خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
Sickening
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
dégoûtant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
구역질 나는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
menjijikkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
ঘৃণিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
घृणास्पद
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
ripugnante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
obrzydliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
repugnante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
widerlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
weerzinwekkend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
огидний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
отвратительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
repulsivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نفرت آور
تصویر نفرت آور
kichefuchefu
دیکشنری فارسی به سواحیلی